خیلی دور، خیلی نزدیک . . .

خیلی دور، خیلی نزدیک . . .

عشق شادی است ، عشق آزادی است ، عشق آغاز آدمیزادی است . . .
خیلی دور، خیلی نزدیک . . .

خیلی دور، خیلی نزدیک . . .

عشق شادی است ، عشق آزادی است ، عشق آغاز آدمیزادی است . . .

روزنوشت زمستانی

از اون روزهائی که هر روز پای وبلاگ خودم و دوستانم بودم خیلی فاصله گرفتم

شاید این فاصله گرفتن از وبلاگ و وبگردی از همون روزی شروع شد که وبلاگ قبلیم رو بازنشست کردم

از این فاصله ناراضی نیستم

بالاخره آدم تغییر می کنه

یه روزی احساس نیاز می کردم به این وبگردی و امروز زیاد برام جاذبه نداره


ولی دلیل نمیشه خانه مجازی فعلیم رو فراموش کنم

هنوز هم میشه هرچند یکبار چند خطی در اون نوشت


نزدیک به یک سال از جدی شدن آشنائی دو ساله امون می گذره

در این یک سال خیلی چیزا تغییر کرده و بعضا به ثبات رسیده

امیدوارم چیزای بیشتری به ثبات برسن

می رسن

می دونم که می رسن

فقط کمی زمان می بره

مهم اینه که رها دیگه اون رهای تنهای پارسال نیست

و امیدواره که بتونه یک عمر تنهائی یارش رو پر کنه و در کنار هم یار هم باشن


دوست داشتم احساس این روز برفی قشنگ رو در اینجا ثبت کنم

نمی دونم بعد از این همه مدت هنوز هم کسی به خیلی دور ، خیلی نزدیک سر می زنه یا نه؟

امیدوارم فراموشم نکرده باشید . . . 


شاد باشید و آزاد