خیلی دور، خیلی نزدیک . . .

خیلی دور، خیلی نزدیک . . .

عشق شادی است ، عشق آزادی است ، عشق آغاز آدمیزادی است . . .
خیلی دور، خیلی نزدیک . . .

خیلی دور، خیلی نزدیک . . .

عشق شادی است ، عشق آزادی است ، عشق آغاز آدمیزادی است . . .

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق



بر روی ما نگاه خدا خنده می زند
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم
 
پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا
 
ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع
بر رویمان ببست به شادی در بهشت
او می گشاید … او که به لطف و صفای خویش،
گوئی که خاک طینت ما را ز غم سرشت
 
توفان طعنه، خنده ی ما را ز لب نشست
کوهیم و در میانه ی دریا نشسته ایم.
چون سینه جای گوهر یکتای راستیست
زین رو بموج حادثه تنها نشسته ایم
 
مائیم … ما که طعنه زاهد شنیده ایم
مائیم … ما که جامه تقوی دریده ایم؛
زیرا درون جامه بجز پیکر فریب
زین هادیان راه حقیقت، ندیده ایم!
 
آن آتشی که در دل ما شعله می کشید
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود؛
دیگر بما که سوخته ایم از شرار عشق،
نام گناهکاره رسوا! نداده بود
 
بگذار تا به طعنه بگویند مردمان
در گوش هم حکایت عشق مدام! ما
“هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق"
ثبت است در جریده عالم دوام ما
 
فروغ فرخزاد

شــــــــاد باشید و آزاد

ببار ای ابر



امروز نه از عشق می نویسم نه از سیاست نه از هیچ چیز دیگه

شاید این رو باید گذاشت به حساب اینکه امروز بعد از روزها بالاخره کوههای بالای خونه ام از پنجره به چشم اومد
چند روزی بود که ندیده بودمشون
مثل اینکه خدا رو شکر بادی وزیدن گرفته
مثل اینکه خدا رو شکر آسمون قلبش به رحم اومده
و قراره که بباره
فرش قرمز پهن می کنم
برای قدمهایت
ببار ای ابر تیره
و بشوی قلبهای غبار گرفته امان را
. . . 




شـــــاد باشید و آزاد



شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن


شونصد سال پیش که دانشجو بودم، بعضی از اساتید خوشحال عادت به حضورر و غیاب داشتند.تعدادی هم برای محکم کاری دو بار این کار را انجام میدادند، ابتدا و انتهای کلاس که مجبور باشی تمام ساعت را سر کلاس بنشینی.

هم رشته ای داشتم که شیفته ی یکی از دختران هم دوره اش بود.هر وقت این خانم سر کلاس حاضربود، حتی اگر نصف کلاس غایب بودند، جناب مجنون می گفت: استاد همه حاضرند! و بالعکس، اگر تنها غایب کلاس این خانم بود و بس، می گفت:استاد امروز همه غایبند، هیچ کس نیامده!
در اواخر دوران تحصیل ازدواج کردند و دورادور می شنیدم که بسیار خوب و خوش هستند.
امروز خبردار شدم که آگهی ترحیم بانو را با این مضمون چاپ کرده است: هیچ کس زنده نیست ... همه مردند ....


شــــاد باشید و آزاد