خیلی دور، خیلی نزدیک . . .

خیلی دور، خیلی نزدیک . . .

عشق شادی است ، عشق آزادی است ، عشق آغاز آدمیزادی است . . .
خیلی دور، خیلی نزدیک . . .

خیلی دور، خیلی نزدیک . . .

عشق شادی است ، عشق آزادی است ، عشق آغاز آدمیزادی است . . .

هوا بس ناجوانمردانه آلوده است . . .


اول اسپیکرهاتون رو روشن کنید لطفا



هوا به شدت آلوده است

سر درد

گیجی

گنگی

عوارضی هست که هم خودم خیلی حسش می کنم

هم از اطرافیانم میشنوم


قدیما می گفتن هوا بس ناجوانمردانه سرد است

ولی دیگه حتی هوا اونقدر هم که باید سرد نیست

شاید از کثیفیه بیش از حدشه

من که همیشه ترجیح می دم هوا سرد باشه

تا آلوده


نه

کارشناس هواشناسی نشدم

کلا آسمون زندگی این روزا زیاد تمیز نیست


دلم برف می خواد

یه برف اساسی

یه برفی که هم جا رو فرا بگیره

جوری که هیچ صدائی انعکاس نداشته باشه

بچه ها مدرسه اشون برای بارش برف تعطیل شده باشه

و مشغول غلت خوردن توی برف باشن

من هم پالتوم رو بپوشم

دستکش هام رو دستم کنم

و قدم در یک جاده برفی بذارم

از کنار بچه ها به آرامی رد بشم

از کنار پیرزنی که برای کبوترهای پشت هره خونه اش خرده نون بریزه رد بشم

قدم بزنم و برم برم

تا اونجائیکه هیشکی نباشه

و فقط یه صدا همراهم باشه

قرچ

قرچ

قرچ

آره صدای قرچ و قرچ برف زیر پوتین هام

واااااای

شاید اونجا کمی هوای تمیز پیدا بشه


خدایا

چرا آسمونت دیگه نمی باره؟!!!

. . .




شاد باشید و آزاد


نظرات 5 + ارسال نظر
نفیسه چهارشنبه 17 آذر 1389 ساعت 14:49

من اسپیکر ندارم پس فعلا نظری در این مورد نمی دم

اما منم دلم برای برف و حس خوبش تنگ شده...
دلم برای روزهایی که فقط قرچ قرچ برف زیر پام صدا بده تنگ شده....

آخ راستی چه عکسی گذاشته دلم چزیده است...

مطمئنم دوستش می داری
حالا چند وقتی بک گراند خیلی دور خیلی نزدیک همین خواهد بود
یه دفعه اسپیکر داشتی بگوشش

امیدوارم خدای بزرگ دلش به رحم بیاد و ابرهاش ببارن
جوری که فقط صدای قرچ و قرچ رو موقع قدم زدن بشنویم

یادته که این عکس رو کی گرفته بودم؟

نسیم چهارشنبه 17 آذر 1389 ساعت 15:52 http://virtualpage.blogfa.com/

سلام
منم دیگه آرزوم شده، برف بیاد بریم برف بازی...
وسطش یه بار لبو داغ تازه بخوریم، هر از چندگاهی چای داغ بخوریم...
آخرشم با یه کاسه آش داغ تموم بشه....

وای چه روزهایی بود، یهو میومدیم از در بیروون نیم متر برف جلو در بود...
دیگه ابرها پایین نمیان، دلم برای مه تنگ شده!

الان دیگه باید آرزو کنیم یه روز آسمونو آبی ببینیم، ی گنجشکی، کلاغی، کبوتری رد بشه یه صدای ازش در بیاد...

امیدوارم اون روزها باز تکرار بشن
میشه
اگه انسان از این همه تخریب دست برداره

برزین پنج‌شنبه 18 آذر 1389 ساعت 18:07

سلام
دیروز آب پاشیش کردن کلی هوا تمیز شد . البته با هواپیمای تک موتوره خدا رحم کرد موتورش از کار نیفتاد بیفته رو سر مردم بیچاره . بچه ها گفتن اجازه بدید ما یه شلنگ می بریم بالای برج میلاد یا میدون آزادی ، تهران رو آب پاشی کنیم اونجوری امنیتش بیشتره ....

دقیقا
موافقم جناب برزین عزیز
چقدر مصادیق " همه چیزمون به همه چیزمون میاد"
زیاد شده این روزها
امان از حکمت خدا که خیلی کوچکتر از اونی هستم که ازش سر در بیارم

پینی جمعه 19 آذر 1389 ساعت 20:50

امروز کوه بودم

هوا الوه بود

دلم می خواست رنگ ها رو ببینم ولی مثل هوای مه الود همه چیز بی رنگ شده بود .

دل من هم . . .

قدم بزنم و برم برم

تا اونجائیکه هیشکی نباشه

و فقط یه صدا همراهم باشه

قرچ

قرچ

قرچ

ساعت 7 صبح!!!؟؟؟
دربند!!!؟؟؟
پای مجسمه!!!؟؟


جالبیش اینجاست که تا بیخ مرزهای ایران بارندگیه
استانبول
دمشق
بیروت
و ایران
غرق
در کبر و ظلم و خودپرستی

قرچ
قرچ
قرچ
. . . .

پینی شنبه 20 آذر 1389 ساعت 14:47

صدا نمیاد چرااا؟؟

نمی دونم والا
قاعدتا باید بیاد

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد