خیلی دور، خیلی نزدیک . . .

خیلی دور، خیلی نزدیک . . .

عشق شادی است ، عشق آزادی است ، عشق آغاز آدمیزادی است . . .
خیلی دور، خیلی نزدیک . . .

خیلی دور، خیلی نزدیک . . .

عشق شادی است ، عشق آزادی است ، عشق آغاز آدمیزادی است . . .

شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن


شونصد سال پیش که دانشجو بودم، بعضی از اساتید خوشحال عادت به حضورر و غیاب داشتند.تعدادی هم برای محکم کاری دو بار این کار را انجام میدادند، ابتدا و انتهای کلاس که مجبور باشی تمام ساعت را سر کلاس بنشینی.

هم رشته ای داشتم که شیفته ی یکی از دختران هم دوره اش بود.هر وقت این خانم سر کلاس حاضربود، حتی اگر نصف کلاس غایب بودند، جناب مجنون می گفت: استاد همه حاضرند! و بالعکس، اگر تنها غایب کلاس این خانم بود و بس، می گفت:استاد امروز همه غایبند، هیچ کس نیامده!
در اواخر دوران تحصیل ازدواج کردند و دورادور می شنیدم که بسیار خوب و خوش هستند.
امروز خبردار شدم که آگهی ترحیم بانو را با این مضمون چاپ کرده است: هیچ کس زنده نیست ... همه مردند ....


شــــاد باشید و آزاد
نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 20 آذر 1389 ساعت 14:44

دلمان . . .

خوب است که برایش همه مردند چقدر دلمانم اتش گرفت خوشبحالش که انقدر دوستش می داشته

سوختم
وقتی این متن رو خوندم
سوختم

مهدی پژوم سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 01:40 http://mahdipejom.blogfa.com

یقینا همه مرده اند رفیق... همه مرده اند...

.... سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 18:08

خیلی قشنگ بود... بغضم گرفت...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد