خیلی دور، خیلی نزدیک . . .

خیلی دور، خیلی نزدیک . . .

عشق شادی است ، عشق آزادی است ، عشق آغاز آدمیزادی است . . .
خیلی دور، خیلی نزدیک . . .

خیلی دور، خیلی نزدیک . . .

عشق شادی است ، عشق آزادی است ، عشق آغاز آدمیزادی است . . .

شاه صنم زیبا صنم. . .

 

 

 

شاه صنم زیبا صنم بوسه زنم دستهای تو 

ابریشم قیمت نداره حیف از اون موهای تو 

به قرآن مجید آیه آیه 

وای دلم هر روز و شب سوی تو آیه 

اگر از طعنه های مردم نترسم 

به دنبالت میام مثل سایه یار گلم 

کدوم کوه و کمر بوی تو داره یار 

کدوم مه جلوه روی تو داره یار 

همون ماهی که از قبله زنه سر 

نشون از طاق ابروی تو داره یار 

ستاره آسمون نقش زمینه یار 

خودم انگشترُ یارم و نگین یار 

خداوندا نگه دار از نگینش یار 

که یار اول و آخر همین ِ یار 

. 


حیران (شعر محلی خراسانی) 

آلبوم دارکوب 

همایون نصیری : سازهای ضربی 

نوید سپهر : کیبرد 

مسعود همایونی : گیتار الکترویک 

سعید نودهی : دوتار 

مهران مدیری : آواز 

سارا پرورش : همخوان 


 

من که باهاش مست شدم 

امیدوارم با هم ، هم احساس بشیم  

اسپیکرها فراموش نشه. . .

 

شاد باشید و آزاد

نت های نا کوک ساز بارون . . .

  

سلام 

یه چیزی سر زبونمه 

هی می خوام بنویسمش نمیشه 

نه ، مشکل این نیست که نمی خوام بنویسمش 

مشکل اینجاست که اصلا نمی دونم چی هست که میخوام بنویسم و نمیشه 

چیزی که هست اینه که می دونم این روزا خیلی فکرم مشغوله 

شاید حتی این فکر کردنه شبانه روزی شده باشه 

شبا خواب پیوسته ای ندارم و فکرم کاملا مشغوله 

الان دارم به آلبوم نقاب سیاوش قمیشی گوش می دم 

من رو بدجوری برده به چیزی حدود 10 سال پیش 

روزای خوب دانشجوئی 

روزهائی که دیگه تکرار نمیشن ، ولی برام کلی خاطره دارن 

از همه چیزش ، از درس خوندهاش و نخوندنهاش 

از دوست شدنهاش و فراموش کردنهاش 

از قدم زدن زیر بارون پائیزیه باغ دانشکده  

زیر اون درختای رنگ به رنگ  

و ملقب کردن خودم به سازبارون  

وای 

دلم یهو رفت به همه اون روزهای تلخ و شیرین 

اون روزائی که درست مثل زمانی که 10 سالم بود و فکر میکردم آدمهای 20 ساله چقدر پیرن 

فکر می کردم آدمهای 30 ساله دیگه به آخر خط رسیدن  

اسمش رو نمی ذارم افسوس 

نمی ذارم حسرت یا هر چیز دیگه ای 

اسمش رو می ذارم تجربه ای که شاید دیگه به دردم نخوره 

شاید دیگه به درد هیچکس دیگه ای هم نخوره 

حال چرا نقاب من رو برد به اون روزا؟ 

آخه این آلبوم درست زمانی به بازار اومد که من دانشجو بودم 

و توی خوابگاه هر اتاقی که می رفتی این آهنگ بود ، روزهائی که می اومدم تهران توی ماشین این البوم رو گوش می کردم و وقتی خونه بودم وین امپ کامپیوترم این آلبوم رو پخش می کرد 

یادش بخیر چه مصیبتی داشتم  برای پیاده کردن ام پی تیری ها روی کاست  

کلا علاقه خاصی به سمعی بصری داشتم و دارم

یادمه با محدود وسائل صوتی و تصویری که داشتم یه فیلم کوتاه برای فوت مادربزرگم تدوین کرده بودم ، که هر کس دید ، کلی تحسینم کرد 

حیف که یکی از تلخترین خاطرات زندگیم بود و الا نگهش می داشتم 

 

می دونین ، تلخی تلخه ولی وقتی نتونی ابرازش کنی تلختر هم میشه 

درست مثل دردی که نتونی فریاد بزنی 

و خودت رو خالی کنی 

یادمه یه دفعه که دستم شکست  

همچون فریادی زدم که مامانم گفت همون لحظه فهمیدم یه چیزیت شد 

چون تو هر دردی می کشیدی 

ولی صدات در نمی اومد 

همش ساکت بودی 

ولی وقتی اون فریاد رو ازت شنیدم ، مطمئن شدم که یه بلائی سرت اومده 

 

نمی دونم 

نمی دونم 

واقعا نمی دونم  

شاید این تو خود ریختنا باعث بشه یه روزی اون فریاد گوش همه رو کر کنه 

ولی تمام سعیم اینه که این اتفاق نیافته 

 

عزیزی بهم می گفت رها این روزا خیلی تحملت کم شده 

تو اون رهائی نیستی که من میشناختم 

رها همیشه صبور بود 

آروم بود 

تحملش زیاد بود 

 

تو دلم حرفش رو تائید می کردم 

دور نیست اون روزائی که سعی می کردم همه رو آروم کنم و بهشون آرامش بدم 

بهشون بگم که صبر همیشه بهترین دواست 

صبر همه چیز رو درست می کنه 

صبر غوره ترش رو به حلوای شیرین تبدیل می کنه  

و . . . .

 

وایییییی چقدر حرف زدم 

از همه جا گفتم ، ولی همه چیز رو نگفتم 

ترجیح می دم کمتر سرتون رو درد بیارم و چشماتون رو با پر حرفیام خسته کنم  

نمی دونم چی سر زبونم بود 

و چی قرار بود بنویسم 

ولی اینا خودشون همینجوری هجوم آوردن روی کیبرد

 

فقط آرزو می کنم، دوباره همون رهائی بشم که باید باشم 

رهای رهای رها 

آرام آرام آرام 

خدایا آرامشم رو بهم برگردون 

 

شــــــاد باشید و آزاد 

عجب رویای دلنشینی . . .



عجب رویای دلنشینی

من در آغوش تو

تو در آغوش من

به یک باره خیسی گونه ام را از اشکهایت احساس کردم

نا خود آگاه اشکهایم هم ساز با چشمانت شروع به باریدن می کنند

به آرامی در گوشت نجوا میکنم

چرا اینگونه از خود بیخودی، عشق من؟

و چه بی ریا و صادقانه می گوئی

از نگاه عاشقانه تو

. . .


عجب رویای دلنشینی . . .




شاد باشید و آزاد